پریا - خاطرات و دلنوشته ها


ساعت 7:51 صبح جمعه 87/4/28

مَن اَیْقنَ بالخَلَف جادَ بالعطیّه : آن که پاداش الهی را باور دارد، در بخشش سخاوتمند است (حکمت138 نهج البلاغه)

 

...........................................................................................

 

اوائل که تامیلا پاش به خونه ما باز شده بود یک سال و نه ماهش بود ... خونه و خانواده ما خیلی وقته که شاهد رشد یه بچه از طفولیت نبوده ... داداشی، من و خواهرها همگی با اختلاف سنی حداکثر دو سال از همدیگه مدرسه رفتیم ... یعنی همه مون با هم بزرگ شدیم و همبازی های همدیگه بودیم ... و چون یه مدت طولانی (حول و حوش 15سال) تو جنوب و  به دور از اقوام سپری کردیم از نعمت حضور طفل خردسال تو خونه محروم بودیم... به همین دلیل از حضور مهمان کوچولو تو خونه بسیار راضی بودیم.

 

 با حضور تامیلا تو خونه ما متوجه رفتارهای عجیبش شدیم ... این که از همه فراری بود و روی خوش به کسی نشون نمی داد، از مرد جماعت هم بدتر از لولو می ترسید ... چند هفته ای از حضور تقریبا" شبانه روزیش تو خونه مون می گذشت ... تا کم کم به خانم های خونه روی خوش نشون داد ... چند ماهی هم گذشت تا رفتارش با آقایون خونه عادی شد ... یادمه تامیلا تا دوسالگیش اصلا" نمی تونست حرف بزنه فقط با دو سه تا کلمه محدود آشنا بود.

 

حالا حضورش تو خونه پرجمعیت ما تغییرات اساسی مثبتی در رفتارش ایجاد کرده:
        

               عادات بد غذائی را کنار گذاشته ... البته از این جهت تا حد زیادی مدیون منه.نمی دونم  نحوه خوردن و میل نمودنم چه طوریه که به محض رؤیت من در حال نوش جان نمودن چیزی فوری خودش را به من می رسونه و همچون گرسنگان طلب خوردنی می کنه درحالی که به خوردن دیگران کوچکترین اعتنائی نمی کنه و این گونه من به توانائی های منحصر به فردم پی بردم.  

               از طرفی چندی پیش به همراه مردمهربون به بخش آقایون مسجد رفت و در میانشون نماز جماعتیخوند ... باورنکردنیه که تامیلا این قدر نسبت به لولو ها خوش خلقی نشونه بده.

                بدجوری بلبل زبون شده.

                        

الان دیگه 10ماهی از اون دوران گذشته و می تونم بگم تامیلا واسه خودش خانمی شده ... در ضمن به سوراخ سُنبه های خونه هم بیش از من آشنائی داره ... دوست صمیمیش هم فسقلیه (خواهر کوچولو) که یه کم اختلاف سنی شون زیاده ... پروژه ای که ما داریم روش کار می کنیم آموزش دوست یابی و برقرای ارتباطات صحیح اجتماعی به تامیلاست.

 

چند روزیه که عضو کوچک خونه ما سفر رفته و به قول نسونو دلمان برایش بسی تنگولیده.


¤ نویسنده: پریا

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
5
:: بازدید دیروز ::
3
:: کل بازدیدها ::
8060

:: درباره من ::

پریا - خاطرات و دلنوشته ها

پریا
پریا هستم متولد سال 60، مهندس صنایع و مشغول به کار در یکی از بانکها. @...الهی زبانم را به هدایت گویا ساز، تقوا را بر قلبم الهام کن و به پاکیزه ترین روش توفیق ده و مرا به کاری وادار کن که بیش از هر چیز به آن خشنودی... ... الهی مرا بر آئین خود دار تا بر آن بمیرم و زنده شوم... (صحیفه سجادیه)@ من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوس ها مسکن دارد ودلش را در یک نی لبک چوبین مینوازد آرام .........آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحر گاه از یک بوسه به دنیا می آید

:: لینک به وبلاگ ::

پریا - خاطرات و دلنوشته ها

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

خاطرات بانکی

:: اوقات شرعی ::

:: خبرنامه وبلاگ ::